آموزش زبان انگلیسی جلسه 1
6649 بازدید
آیا این مطلب را می پسندید؟
https://hazhirdesign.ir/?p=13563
سبد خرید شما خالی است.
مشاهده سبد خریدعبور کردن |
سرانجام |
دنبال کردن |
گرم کردن |
رنگین کمان |
پهن کردن |
خسته |
برج |
قسمت |
رای دادن |
بالا رفتن |
توصیف کردن |
انرژی |
موتور |
مزرعه |
شامل شدن |
عالی |
بلند شدن |
شکل |
سنگ |
cross |
finally |
follow |
heat |
rainbow |
spread |
tired |
tower |
unit |
vote |
climb |
describe |
energy |
engine |
field |
include |
perfect |
rise |
shape |
stone |
آن ها بخصوص موقع عبور از خیابان محتاط هستند. |
نشست طولانی سرانجام به پایان رسید. |
کودک نزدیک مادرش او را دنبال می کند. |
او آتیشی روشن کرد تا اتاق سرد را گرم کند. |
دو رنگین کمان در آسمان وجود دارد. |
او در حال پهن کردن پتویی روی چمن ها است. |
“ناسی” آنقدر خسته بود که در کلاس انگلیسی خوابش برد. |
دیدن برج ایفل یکی از بهترین خاطرات سفر من است. |
این قسمت از درس ریاضی سخت است. |
تماشاگران به بهترین خواننده رای دادند. |
پم دوست داد با بالارفتن از دیوار ورزش کند. |
او در حال توصیف کردن نتیجه بر روی تخته است. |
سگ انرژی زیادی دارد. او تمام روز بازی می کند. |
ال درون موتور را بررسی می کند تا مشکل را حل کند. |
همسایه باب به او اجازه می دهد تا در مزرعه اش شکار کند. |
اعضای جدید تیم ما شامل “جو” ، “مین” و “برایان” است. |
ماروین یک امتیاز عالی از امتحان دانشکده به دست آورد. |
هواپیما به آسمان بلند می شود. |
آن کلوچه به شکل قلب است. |
مگ دو سنگ جدید به مجموعه اش اضافه کرد. |
.They are especially careful when they cross a busy road |
.The long meeting finally finished |
.The baby is following close to its mother |
.He lighted the fire to heat the cold room |
.There are two rainbow in the sky |
.She is spreading the blanket on the grass |
.Nancy was so tired that she fell asleep in English class |
.Seeing the Eiffel Tower is one of the best memories of my trip |
.The topic of this math unit is difficult |
.The audience voted for the best singer |
.Pam likes to exercise by climbing the wall |
.She is describing the result on the board |
.The dog has a lot of energy. He plays all day |
.Al reaches into the engine to fix the problem |
.Bob’s neighbor allows him to hunt in his field |
.Our new team members include Joe, Min, and Brian |
.Marvin received a perfect score on his college exam |
.The airplane rises in the sky |
.The cookie is on the shape of a heart |
.Meg added two new stones to her collection |
جیسن… جیسن! لطفا صدای تلویزیون رو کم کن! |
اوه، اما این برنامه مورد علاقه من است! |
میدونم اما خیلی صدای تلویزیون زیاده. |
اوکی. من صدای تلویزیون رو کم می کنم. |
بهتر شد. متشکرم. |
لیسا، لطفا وسایلت رو جمع کن. اونها روی زمین پخش هستند. |
یه دقیقه دیگه مامان. من الان پای تلفن هستم. |
بسیار خب. اما به محض قطع کردن تلفن وسایلت رو جمع کن. |
اوکی. بسیار خب. |
وقتی ما بچه بودیم مثل اینها بودیم؟ |
حتما! |
!Jason… Jason! Turn down the TV, please |
!Oh, but this is my favorite program |
.I know. But it’s very loud |
.OK. I’ll turn it down |
.That’s better. Thanks |
.Lisa, Please pick up your things. They’re all over the floor |
.In a minute, Mom. I’m on the phone |
.All right. But do it as soon as you hang up |
!Ok. No problem |
?Were we like this when we were kids |
!Definitely |
از ترکیب :
چرخاندن |
روشن کردن |
کم کردن صدا |
turn |
turn on |
turn down |
انواع فعل مرکب :
افعال مرکب جداشدنی
او تلویزیون را روشن کرد. |
من کامپیوترم را خاموش کردم. |
او لامپ را خاموش کرد. |
.He turned on the TV. – He turn the TV on |
.I shut down my computer. – I shut my computer down |
.She turned off the light. – She turned the light off |
اگر مفعول ضمیر باشد:
مادرم دیروز با من تماس گرفت. |
.My mother called me up yesterday |
افعال مرکب جداشدنی
باید از پسرم مراقبت کنم. |
لطفا سوار ماشین شو. |
او از نردبان افتاد. |
.I have to look after my son |
.Please get in the car |
.He tell off the ladder |
جمعه یک روز عالی برای یک گردش علمی بود.
کلاس کتی معلم خود را تا پارک دنبال کردند.
کتی انرژی زیادی داشت.
دانش آموزان یک رنگین کمان دیدند.
وقتی معلم در حال توصیف چگونگی بوجود آمدن رنگین کمان دیدند.
کتی سنگ هایی را در دریاچه انداخت.
معلم گفت: کتی.
دانش آموزان زیراندازهایی را روی زمین پهن کردند.
زمانی که آن ها در حال خوردن نهار بودند کتی از درختی بالا رفت.
معلم فریاد زد: کتی!
بعد از نهار آن ها یک شکل بلند در کنار مزرعه دیدند.
یک برج بود.
معلم داستانی درباره آن به بچه ها گفت.
کتی در آخر خسته بود.
او روی یک زیرانداز نشست و بادکنکی که به آسمان بلند می شد نگاه کرد.
معلم صدا زد: کتی؟، اما او خواب بود.
.Friday was a perfect day for a field trip
.Katie’s class followed their teacher to the park
.Katie had a lot of energy
.The students saw a rainbow
.When the teacher was describing how rainbows are made
.Katie threw stones in the lake
.Katie, said the teacher
.The students spread blankets on the ground
.While they were eating lunch, Katie climbed a tree
.Katie! Shouted the teacher
.After lunch, the class saw a tall shape across the field
.It was a tower
.The teacher told them a story about it
.Katie was finally tired
.She sat on a blanket and watched a balloon rise into the sky
.Katie? asked the teacher, but Katie was asleep
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.